و سید یک شیرینی دیگر هم برداشت، اما هیچکدام را نخورد. کار همیشه اش بود. هرجا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلاتی تعارفش می کردند برمی داشت، اما نمی خورد.
می گفت:«می برم با خانم و بچه ها با هم بخوریم.»
به ما توصیه می کرد که این خیلی موثر است که آدم شیرینی زندگی اش را با خانواده اش تقسیم کند.
شاید برای همین همیشه در خانه نماز را به جماعت می خواند...
عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است،
اما عشق می گوید که بیدارباش ، در راه خدا بیدارباش تاروح تو چون شعاعی ازنوربه شمس وجودحق اتصال یابد.
اما عشق می گوید چگونه میتوان خفت وقتی که جهان ظلمتکده کفرآبادی است که درآن احکام حق موردغفلت است؟
عشق می گوید چگونه میتوان خفت که هنوز خون گرم امام عاشورا، اززمین کرب وبلا می جوشد وتورا فرامی خواند؟چگونه میتوان خفت وجهان رادرکف جهال وقداره بندها رها کرد؟
نه شب هنگام خفتن نیست...